1 ـ نيازمند بيان و توضيح پيامبر(ص) است. «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» (نحل/44)
2 ـ در پرتو تدّبر و تفكّر و ژرفكاوي ميّسر است. «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» (ص/29)
3 ـ در همه سطوح و لايهها، همسان نيست؛ بلكه برخي سطوح معرفتي آن آسان ياب و همگان فهم است و برخي لايههاي معرفتي آن در دسترس خواص و راسخان در علم قرار دارد. « وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» (آل عمران/7)
از آن زمان اهتمام به تفسير و تبيين قرآن و پيامهاي آن آغاز شد و هر چه زمان سپري گرديد، اين نياز بيشتر رخ نمود و به شكل گستردهتري مطرح شد.
از آغاز اين تلاش تا كنون صدها تفسير و هزاران جلد كتاب براي قرآن نوشته شده است و همچنان ادامه دارد. استمرار تفسير نگاري و اهتمام به آن از سوي عالمان مبرّز در طول سيزده قرن گذشته و نيز قرن حاضر حكايت از اين واقعيت دارد كه متفكران جهان اسلام و عالمان حوزة دين، در هر زمان احساس كردهاند كه آنچه پيشينيان در توضيح و تبيين كلام الهي نوشتهاند، كافي نيست و هنوز ابعادي از پيام وحي نيازمند مطالعه و فهم مجدّد است. برخي از اين تفاسير در جستجوي پيامهاي جديد و فهم برتر بودهاند و برخي ديگر حامل روش ها و بيان هاي تفسيري نوين به شمار ميآيند.
آن دسته از تفاسيري كه در تلاش براي فهم بيشتر و پرده برداري از مفاهيم ژرف تر و معارف ناب ترند، ضرورتاً اين پيش فرض را پذيرفتهاند كه آيات قرآن و كلام الهي داراي سعة مفهومي و ظرفيّت ويژة تدّبري و پژوهشي است و با اين كه از همين الفبا و واژگان بشري و از ادبيات انساني بهره برده است و خود را تنزّل داده است تا هم صحبت انسان خاكي تجربي شود، امّا از آن جا كه كلام خداست و از منشأ علم محيط و حكمت و قدرت بي انتهاي او نازل شده است، اين تفاوت را با كلمات بشري پيدا كرده است كه ژرفكاوي در آن به بنبست نميرسد و پژوهش در آن به تكرار و بيهودگي نميانجامد و اين خود ميتواند از ابعاد اعجازي قرآن بشمار آيد. سخن پيامبر(ص) نظر به همين حقيقت دارد كه فرموده است:
«و له ظهر و بطن؛ فظاهره حكم، و باطنه علم، ظاهره انيق، و باطنه عميق ... لا تحصي عجائبه، و لا تبلي غرائبه. (الكافي،2/599)
« براي قرآن ظاهري و باطني است، ظاهرش حكم و باطنش دانش، ظاهرش زيبا و باطنش ژرف ... شگفتيهاي آن به پايان نميرسد»
و نيز اين كلام علوي اشاره به تمايز كلام الهي با كلام بشري دارد، هر چند در قالب كلمات و ادبيات عربي نازل شده است.
« هو كلام الله، و تأويله لايشبه كلام البشر؛ كما ليس شيءٌ مِن خَلقِهِ يُشبِهُهُ، كذلك لايُشبِهُ فعله تعالي شيئاً من افعال البشر ... .» (بحار الانوار،92/107)
« قرآن كلام خداست و باز گرداندن اين كلمات به معاني و مقاصد آن، چونان كلام بشر ـ محدود و سطحي ـ نيست. تنها نه كلام انسان كه هيچ مخلوقي از مخلوقات خدا و هيچ بعدي از ابعاد وجودي انسان و هيچ كاري از كارهاي بشر، شبيه آفرينش الهي و در مقياس، هماورد آن نيست، پس قرآن را از اين جهت نبايد با كلام بشر مقايسه كرد.»
تفسير پذيري مستمر قرآن و مفيد بودن تفاسير جديد از آن، بر اين پايه استوار است كه قرآن حامل پيام هاي فرازمان و فرامكان باشد و مفاهيم و معارف و رهنمودهاي آن، تاريخمند و محصور در چارچوب فرهنگ زمانه نباشد. زيرا اگر پيام ها و رهنمودهاي قرآن، رنگ زمان خاصي را داشته باشد، و آن رنگ بر محتواي قرآن تأثير گذار بوده باشد، سفارش به فهم قرآن و عمل به آن براي نسلهاي بعد و عصرهاي نيامده، كاري بي فايده يا كم فايده خواهد بود. اينكه قرآن به زبان عرب و در قالب ادبيات گفتاري و ناظر به فرهنگ سرزمين حجاز نازل شده است و با اين حال نكته ها، پيام ها، رهنمودها، احكام، اخلاق، حقوق و حدودش براي زندگي فردي و اجتماعي انسان فرازماني و فرامكاني باشد، خود نكتهاي در خور تأمل و تفكر است.
پرسش و ابهام و حتي خدشه در اين باره ـ بدون توجه به نزول آيات از جانب خداي قادر حكيم و بدون اعتماد و اتكا به روايات رسيده از عترت ـ چندان شگفت نيست؛ به ويژه اگر آيات قرآن را كلام الهي ندانيم، بلكه كلام پيامبر(ص) و در حيطه فهم و برداشت او به عنوان «بشرٌ مثلكم» بشمار آوريم! و بخواهيم تمام ويژگي هاي كلام بشري را بر آن بار كنيم!
ولي اگر پذيرفته باشيم كه كلمات قرآن، به رغم عربي بودن و نزول در قالب ادبيات و فرهنگ محيط نزول، براستي كلام الهي است و پيامبر(ص) در آن، سهمي جز انتقال و ابلاغ نداشته است.
و اگر پذيرفته باشيم كه مخاطب واقعي آيات قرآن، تنها مردم حجاز، آنهم در عصر نزول نبودهاند، بلكه قرآن براي «كافة مردم» نازل شده و حلال و حرام آن تا هميشه تاريخ خواهد بود و يافتههاي علمي آينده بشر و واقعيت هاي جاري زمان، آموزهها و بينش ها و باورها و توصيههاي او را باطل نساخته و از اعتبار نخواهد انداخت:
« لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» (فصلت/42)
و اگر پذيرفته باشيم كه قرآن داراي لايههاي مختلف مفهومي و معرفتي است كه بخشي از آن طي زمان، و در نتيجه پيدايش پرسشهاي جديد براي انسان، آشكار ميشود، در اين صورت، تدبر هماره و تلاش مداوم تفسيري و پژوهشهاي پياپي در قرآن، كاري مفيد، بلكه بايسته خواهد بود.
زيرا بر اساس اين باورها، قرآن ريشه در ژرفاي علم و اراده و قدرت و حكمت نامحدود الهي دارد، بر جغرافياي حجاز و در فرهنگ و ادبيات عرب روئيده است ولي شاخ و برگش را بر پهنه زمين و زمان گسترده است:
«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا » (ابراهيم/25-24)
اين چنين است كه هر قرآن پژوه و مفسر كه به شرايط تفسير و قرآن پژوهي پايبند باشد و شناختهاي مقدماتي را تحصيل كرده باشد، دست به سوي شاخساران كلام وحي فراز كند، فهم و برداشتي جديد و پيامي سازنده و مفيد دريافت خواهد كرد. در حديثي از امام صادق(ع) سؤال شده است:
« ما بال القرآن لايزدادُ علي النّشر و الدّرس الاّ غضاضه؟ فقال: أنّ الله –تبارك و تعالي- لم يجعله لزمان دون زمان، و للناس دون ناسٍ، فهو في كلِّ زمانٍ جديدٌ، و عند كل قومٍ غَضٌ، الي يومِ القيامة» (بحارالانوار،2/280)
« چه سرّي در قرآن نهفته است كه در نتيجه كثرت نشر و آموزش مداوم، تازگي خود را از دست نميدهد؟ امام(ع) فرمود: راز اين ماندگاري و جاودانگي اين است كه خداي متعال، قرآن را براي زمان خاصي و گروه ويژهاي از مردم نازل نكرده است تا به كار زماني ديگر و مردمي ديگر نيايد. چنين است كه قرآن در هر زمان بديع و نزد هر مردمي با طراوت و زنده است، تا روز قيامت.»
ضرورت تدّبر مداوم در قرآن و اهتمام به تدوين تفاسير نوين، نبايد به بازنويسي نوشتهها و تأملّات پيشين و تفسير و تبديل برخي واژگان منتهي شود؛ بلكه مهمترين شرط پويايي و ثمر بخشي هر تفسير، اين است كه مفسّر، همپاي نيازها و تحولات فكري، فرهنگي، اعتقادي و اجتماعي زمانش باليده باشد و با پرسشهاي جديد و جدّي به مطالعة آيات وحي رو آورده باشد.قرآن پژوهي با معيارهاي علمي و كارشناسانه و به انگيزة يافتن پاسخهاي قرآني براي پرسشهاي انسان معاصر، و نيز به انگيزة يافتن درمان هاي جدّي براي دردها، اضطراب ها و رنج هاي مردم اين عصر، تلاشي است كه به كشف پيام هاي نوين قرآني منتهي ميشود و اين همان اقدام شايستهاي است كه علي(ع) از آن به عنوان «استنطاق» و رمز گشايي از زبان قرآن ياد كرده است:
«ذلك القرآن فاستنطقوه، ولن ينطق، الا إنّ فيه علم ما يأتي، و الحديث عن الماضي، و دوائر دائكم، و نظم ما بينكم» (نهج البلاغه، خطبه 158)
« اين قرآن است، پس تلاش كنيد كه زبان بگشايد و راز گويد، و البته- خود، بي آنكه شما تلاش كنيد- سخن نخواهد گفت! هان! در اين قرآن دانش و آگاهي درباره آنچه خواهد آمد و گزارش از روزگاران سپري شده و وقايع گذشته وجود دارد، داروي درد شما و نظم ميان شما انسان ها در اين قرآن نهفته است.»
آن حضرت در بياني ديگر بخشي از معناي بالا را با عبارتي روشن تر بيان كرده و فرموده است:
«هذا القرآن، إنما هو خطٌ مستورٌ بين الدّفّتين، لا ينطق بلسانٍ، و لابّد له من ترجمان، و أنما ينطق عنه الرّجال.»(نهج البلاغه، خطبه125)
« اين قرآن، خطوطي نقش گرفته در ميان دو جلد است، با زبان سخن نميگويد- كه بي هيچ تلاش علمي بتوانيد آن را بشنويد- بلكه براي پي بردن به معارف و پيام هاي او نياز به ترجمه است و توضيح دهنده اي است- كه هم زبان زمان را بداند و هم زبان قرآن را- و مرداني كارشناس و متعمق اند كه از جانب قرآن سخن مي گويند و اسرار آن را باز مينمايند.»
فصلنامه پژوهشهاي قرآني، در اين شماره به نقد و بررسي شماري از تفاسير معاصر پرداخته است تا برخي نقطههاي ممتاز هر تفسير را ـ به قدر مجال ـ باز نمايد و به بعضي كاستيهاي آن اشارتي داشته باشد. تا از اين رهگذر راه را براي تفسيرهايي پربارتر و راهگشاتر، بگشايد.
چنان كه اشارت رفت، شرط شناخت لايه هاي جديد معارف قرآن و بازخواني آن براي مخاطبان اين عصر، شناخت نياز ها و كمبودها، آسيب ها و گمشده هاي معرفتي و علمي اين نسل است؛ نسلي كه در دو سه قرن اخير تلاش زيادي كرده است تا مفاهيمي چون، عدالت، رفع تبعيضهاي ناروا، امنيّت، آرامش و نظم و قانون پذيري و قانونمداري را در جامعه بشري احيا كرده و گسترش دهد. انسان را از اضطراب و دلهره، احساس پوچي و يأس، كشيده شدن به رفتارهاي خشونت بار و جنون آميز، پناه بردن به افيون و بي خبري، گريز از تعهدات اجتماعي و انساني و ... پرهيز دهد.
دانشمندان، متفكران و مصلحان بشري، سال هاي متمادي براي يافتن راه حل هايي قابل قبول و مؤثر تلاش كرده اند. اين تلاش ها در برخي زمينهها به نتايجي منتهي شده است؛ از جمله اين كه بخشي از رفاه و آسايش جسمي در نتيجه پيشرفت تكنولوژي براي بخشي از مردم جهان فراهم آمده است؛ امنيّت نسبي در برخي محيطها در پرتو نيروي پليس و دوربينهاي مداربسته تأمين شده است، امّا هنوز بيشتر جوامع انساني هم از آن رفاه و هم از اين امنيّت محرومند و چه بسا همانان كه بيشترين امنيّت را براي خود تدارك ديدهاند، كمترين امنيّت را براي ملت هاي ديگر باقي گذاشتهاند! پيشرفت هاي نسبي تلاش هاي بشري در زمينة امنيّت، عدالت، حقوق بشر و زندگي مطلوب انساني، هنوز كه هنوز است در مقايسه با آسيبها، ناامنيها، تضييع حقوق انسان ها و ظلم نابرابري اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي دستاورد اندكي به حساب ميآيد. و چه بسا بخشي از اين دستاوردها، چونان داروهاي شيميايي، دردي را اگر تسكين داده باشد، عوارض و دردهاي جديدي را نيز به همراه داشته و اين واقعيت باعث شده است تا متفكران و مصلحان اجتماعي در عصر حاضر، بيش از هر زمان ديگر شيفتة شنيدن پيام ها و راه حل هاي جديدي باشند كه بتواند بنبست هاي موجود را بشكند. آن ها ميخواهند بدانند كه آيا اسلام و قرآن براي ساختن جهان و انسان آن گونه كه بايد باشد و انتظار ميرود ، طرحي كاربردي دارد؟ يا خير!
پاسخ به اين پرسش ها، از وظايف قرآن پژوهان معاصر است و به تعبير امام انديشه و بيان «فيه دواء دائكم و نظم ما بينكم» يافتن دواي دردهاي اين نسل و رسيدن به نظمي نوين- الهي و انساني- براي جوامع كنوني، نيازمند همت اراده هايي نيرومند، عزم هايي الهي و توان هايي علمي و مصلحاني كار آزموده است.
بدان اميد كه تفسيرهايي با اين رويكرد و با اين هدف، گام در عرصة تحقيق و تدوين گذارد.